حسن یکرنگی

از نام تو عشق در جهان پیداشد

وزعشق تو هرکه دم زداو شیدا شد

در دشت جنون اول و آخر نبوود

پیداست که هر که رفت نا پیدا شد

در دام ستم ب عشق رویت مستم

روزان و شبان ب جستجویت هستم

پیدا نکنم تورا نخواهم جان داد

ای آنکه دراز است بسویت دستم

من محو جمال توام از روز الست

زان گل که مراسرشته ای مستم مست

یکعمر سبوی باده بودم کانهم

تقدیر چنین بودکه افتادو شکست